موزیک با صدای ملایم پخش میشه و نینا کنار پنجره با یک نسکافه غرق فکر...
دوماهی از جداییمون میگذره و هنوز هم وقتی خیلی تنها میشم بهت خیلی فکر میکنم...
4سال برام خیلی زیاده و 4سالی که با تو بودم بیشتر از 4سال میشه...
تمام لحظه های زندگیم با تو بودم و همه چی من از تو شروع شد و به پایان رسید...
*کلاس فیتنس و رقصم رو مرتب میرم و وقتی میخوام بنویسم تمامی نوشته ها از تو حکایت میشه...
فیتنس،رقص و شنا ورزش های مورد علاقه تو که تمام 4 سال بهم میگفتی برم و هراز چند گاهی میرفتم و باز نمیرفتم...
*روزهام خداروشکر خوبه اما نمیدونم چرا انقدر تنبل شدم و به کارهام نمیرسم و خیلی زود روزهام میگذره!!!!
*شدیدا دلم برای نوشتن تنگ شده بود و ممنون که هستید...
نینا عزیزم چقدر ناراحت شدم برای پاراگراف اولت
زمان زودتر از چیزی که فکرشو میکنیم داره میگذره برای منم خیلی زودتر از چیزی که فکرشو میکردم گذشته !!
خوبه که برگشتی و مینویسی
عزیـــــــــــــــــزم منم واقعا خوشحالم که می نویسم